روزهای پاییزی ما
بعد از مدت ها فرصتی شد تا بتونم وارد دنیای مجازی بشم و از روزهای نبودمون بگم و اینکه بابای گلم به سفر حج رفته و حسابی بیقرار دیدنش شدیم و دلتنگ حضور گرم و پر مهرش و ... دیگه اینکه روزمرگی های تابستان تموم شده و مدرسه ها باز شده و از بودن کنار بچه ها لذت می برم و ... از شیرین زبونی هات بگم که هر روز رنگ و بوی تازه ای میگیره و چیزهای جدید تری یاد میگیری و... مامان : زهراناز بابا کجا رف ت ؟ زهراناز : مکه مامان : چادر بخره زهراناز : سه تیکه مامان : واسه زهرای ؟ زهرا ناز : مانیکه (ماه تیکه ) ...
نویسنده :
مامان زینب
1:40